
چشم عشق کوره
نمی بینه خط قرمزو
کی می گه واسه عاشقی لازمه ترازو
همیشه پاک می کرد رد فکرش و
مهر از اول عاشق رها بود
نفس می گرفت
خفه نشه تو عمق نگاش
زل می زد بهش از کنج کلاس
می رفت جمعه به گا
کی بفهمن حال ما رو مرده دلا
مگه می شه شیرو اهلی کرد
نه مشتی هیچ وقت سرد نمی شه بین تیر و شهریور
اونا می خواستن ازم اصلاح بشم و
من درمی اوردم تیغ و از جیبم
صورتامون آماده ی اسیده
با یه آرایش غلیظ وایستادیم تو روی سنت
وطن ما تن همدیگه ست
آواره ی همیم
سگیه اخلاق مهر محبت یادش نمی ره
کسی و دودر نمی کنه کارش بگیره
نبین رخ کلمه ها سیاس
خیابون فالش سفیده
بالاش یه رنگین کمونه
توده ی سیاهه ابر چشِش
جوری مسخش می شن که کوتاهه دست طلسم
لخت بشه می پره رنگ بهشت
جلو پاش سجده می کنه موج دریا
مثل یه بُت که زده بیرون از دل شن
ماه غصه می خوره چرا دوره ازت
دلش می خواد جلوت حتی خم شه فلز
بگو مثقالی چند حرف مفت در و همسایه
مگه عاشقی زن و مرد داره
مهر تو خونه رژ می زد و بیرون علامت داره
سر رها سلامت باشه
از اینجای ترانه تنگ می شه طناب شعر
به ریه ها نمی رسه هوای عشق
اونا به مهریه فکر می کنن، رها به مهر
انگار آب جوش و گذاشتی تو دمای صفر
رها بزرگ شده و قد کشیده
بابا زود می خواد براش زن بگیره
سیابازیاتون بسه دیگه
دل مهر داره کنده می شه
رها می خواد معنی اسمش باشه
انگار یه تاریخ تو استثماره
تویی که الان داری پوزخند می زنی
بدون که نی اندازه پشگل بارت
مثل حس بین ماهه و ماهی برکه
چار فصل سال پاییز چرکه
رویاهاشون دست تقدیره
ولی یه مار خوابیده تو آستین قصه